یه بنده خدایی با مادر پیرش تو یه خونه با هم زندگی می کردن از قضا یه شب دزد به خونش می زنه ، مادر و پسر را وسط خونه میزاره و یه دایره دورشون میکشه می گه اگه پاتون را از این جا بیرون بزارید پدرتون را درمیارم در ، اونوقت مشغول جمع کردن اساب و اثاثیه مادر و پسر میکنه ،  خلاصه مادر پیر  گهکاهی با ایما و اشاره  به پسرش میگه که یه کاری بکن و هر بار پسر با حالت مغرورانه ای  به مادر میگه که کاریت نباشه همه چیز درسته  مادر از همه جا بی خبر هم که فکر میکنه پسر حتما به کسی یا جایی  خبری چیزی رسونده با آرامش بیشتری صبوری می کنه ، خلاصه دزد همه اسباب و اثایه را جمه میکنه و بعد  هم   تهدید میکنه تا من از خونه خارج نشدم از دایره بیرون نیایید . مادر پیر بعد از رفتن دزد  به پسر می گه خوب مادرجان پس چی شد ، پسر میگه چی چی شد مادر ، مادره میگه پلیسا ، همسایه ها ، اونا که بهشون خبر دادی ؟ پسر با تعجب می گه نه مادر جون من پدر یارو دزده را در آوردم در ، مادره میگه چطور ، میگه وقتی دزده داشت اسباب و اثایه را جمع می کرد من چهار پنج بار پاهام را از خط گذاشتم بیرون !!! 
حالا این داستان هم شده قضیه خیلی از مسائل روز ما ، 
میگیم آقا اینستاگرام ، تلگرام ، وایبر ، واتسآپ همه چی به اندازه ، همه میگن باشه باشه کاریت نباشه ما توفکریم ، ولی چه فایده تا وقت هست به فکر باشید ، وب گردی ها ، حضورت در شبکه های اجتماعی تون را کاهش بدید ، هر چی به اندازه